گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 5
تا مرز آبی یقین








مریم ضمانتی?یار چیزي به ظهر نمانده بود. سایه نخل دامانش را از روي?خانه جمع کرده بود و آفتاب، سایه دیوارها را هم ربوده
مهمان داشت و به غلامش گفته بود که?ناهار خوبی تهیه کند. اما هنوز مهمان نیامده، غلام از « حسن بن علی وجناء ». بود
داخل?اتاق، صداهاي صحبت و مشاجره می?شنید. باور نمی?کرد که?حسن با مهمانش اینقدر تند حرف بزند. - محمد از خدا
بترس! این حرفها را نزن. - مگر دورغ می?گویم؟ این همه آدم قابل اعتماد ومشهور... امام زمان، دست کم ده تا وکیل در بغداد
دارد وهمه آنها هم از حسین بن روح، به محمد بن عثمان نزدیکترند،حالا چطور او نایب خاص امام شده است؟!... - گوش کن. من
خودم از ابوسهل نوبختی شنیدم که?می?گفت، اگر حسین، امام را در زیر جامه خویش پنهان کرده?باشد و دیگران، بدنش را با
قیچی قطعه قطعه کنند تا او رانشان دهد، وي هرگز این کار را نخواهد کرد. - من فقط می?دانم که اموال مردم را در جاي
خودش?مصرف نمی?کند و به مستحق نمی?رساند. - ببین! نیابت?حسین بن روح نوبختی مثل نیابت محمد بن?عثمان، مسلم
اوکاملا مورد اطمینان » : است. من از ابوالعباس بن نوح شنیدم که گفت?از ناحیه مقدسه امام زمان نامه?اي رسید که نوشته بود
من به چشم خودم هیچ دلیل و مدرکی ندیده?ام ;من - «. ماست ;او در نزد ما مقام و جایگاهی?دارد که او را مسرور می?کند
به?نیابت?حسین بن روح اعتقادي ندارم ;تو بگو چه دلیلی براي?صحت?حرف خود و اثبات نیابت?حسین داري؟ محمد بن فضل
موصلی مهمان حسن بود و حسن?نمی?توانست او را متقاعد کند. از طرفی می?خواست?حرمت اورا هم حفظ کند ;در طول اتاق
قدم می?زد ;پیشانی?اش خیش?عرق بود اما سعی می?کرد آرام باشد. او را به ناهار دعوت?نکرده بود که با هم بحث کنند اما او
سخت منکر نیابت?حسین?بن روح بود درحالیکه حسن، خودش وکیل امام بود و باحسین ارتباط نزدیک داشت. ناگهان فکري به
صفحه 33 از 45
خاطرش?رسید: - من این موضوع را با دلیل روشن برایت ثابت می?کنم،دفترت را به من بده. دفتري با جلد سیاه و برگهاي سبز، در
دست محمد بن?فضل بود که در آن حساب و کتاب کارهایش را می?نوشت.. . - دفتر مرا می?خواهی چه کنی؟ - آن را به من
بده تا بگویم. دفتر را از محمد گرفت و یک برگ سبز از آخر دفتر جداکرد و قلمی از قلمدان روي طاقچه اتاق برداشت و گفت: -
ببین سر این قلم تیز است. من بدون آنکه قلم را در مرکب?بزنم فقط با تیزي سر قلم نی نامه?اي براي حسین بن روح?می?نویسم و
آن را برایش می?فرستم. اگر او عین جملات مرانوشت و فرستاد معلوم است که نایب خاص امام زمان است. - قبول دارم. حسن،
بدون استفاده از مرکب، نامه?اي براي حسین بن?روح نوشت و آن را مهر کرد و به دست غلامش سپرد: - این نامه را به خانه
حسین بن روح می?رسانی و همانجامی?مانی تا جواب بگیري. غلام، نگاهی به چهره محمد انداخت و پرسید: مهمانتان?براي ناهار
نمی?ماند؟ - چرا می?ماند، براي چه می?پرسی؟ - جسارت است ولی از وقتی آمده، شما با هم بحث?می?کنید! حسن خندید و
گفت: مهم نیست، تو کار خودت را انجام?بده ;وقتی برگشتی، ما غذا می?خوریم ;حالا برو! غلام، که از خانه بیرون رفت ;حسن
به طرف محمدبازگشت و گفت: وقت نماز است، بلند شو برویم وضوبگیریم و نمازمان را بخوانیم تا او هم با جواب نامه برسد.
محمد بلند شد ;در دل هر کدام شور غریبی بود. حسن باهمه وجودش به حسین بن روح ایمان داشت و منتظر بود تااو با عنایت و
کمک امام زمان، علیه السلام، عین متن نامه رابنویسد و بفرستد. اما محمد که به این نیابت اعتقادي نداشت،دلش می?خواست تا
این قضیه به حسن نیز ثابت?شود... پس?از نماز، هر دو به در خانه خیره مانده بودند ;انتظار به?جانشان چنگ انداخته بود و
لحظه?ها به کندي می?گذشت.صداي در که بلند شد، هر دو از جا کنده شدند ;حسن با شتاب?در را باز کرد ;غلام پشت در بود
اما در دستش چیزي نبود.چشمان محمد، برقی زد... - دیدي حسن! دیدي که حسین بن روح، از جواب دادن?عاجز مانده؟!... حسن
جا خورد - ;امکان ندارد محمد،... امکان ندارد! - چرا،... گفتم که او لایق این امر نیست، او را چه به نیابت?خاصه امام زمان! -
چهره «. تو برو، جواب می?آید » : نه،... باور نمی?کنم! غلام دستهایش را بالا برد، صبر کنید!... اجازه بدهیدبگویم. به من گفتند
گفتم... محمد دلخور به عقب برگشت و حرفی نزد. حسن گفت :بیا برویم ناهار بخوریم که «! خدایا شکرت » : حسن غرق شادي شد
من بسیار گرسنه?ام. - من فعلا میل ندارم... محمد گوشه اتاق کز کرد و نشست. در تمام مدتی که?غلام، سفره را پهن می?کرد و
غذا را می?آورد، او یک کلمه هم?حرفی نزد. حسن دستهایش را شست و سر سفره نشست:بیا غذا بخور مرد! محمد اشتهایی
نداشت اما به حرمت?حسن سر سفره?رفت. هنوز اولین لقمه را به دهان نگذاشته بود که در زدند. هردو دست کشیدند ;غلام که
متوجه انتظار آنها بود، با عجله دررا باز کرد و جواب نامه را به اتاق آورد: آقا،... جواب نامه?است! اصلا همان نامه است ;همان که
بردم... دل حسن لرزید، نامه را از دست غلام گرفت... - ببین محمد، روي همان برگه سبز دفتر خودت. جمله به?جمله، با مداد
نوشته شده ;بگیر و نگاه کن! دستهاي محمدمی?لرزید... نامه را گرفت ;دقیقا همه آنچه را که با هم نوشته?بودند، آن هم با سر قلم
نی و بدون مرکب! نامه را که خواند، بی?اختیار بر سر خود زد: واي بر من!... حسن دست او را گرفت و گفت: آرام باش، اما یک
هر کس حسین بن روح را نکوهش کند، محمد بن عثمان »: شنیدم که می?گفت ? « جعفر بن محمد بن قولویه » چیز رابدان! من از
اشک، تمام صورت محمد را «. رانکوهش کرده و هر کس او را نکوهش کند ;امام زمان رانکوهش کرده و از او انتقاد نموده است
پوشانده بود.ناگهان محمداز جاي برخاست و گفت: باید برویم. - کجا؟ - برویم تا من حسین بن روح را ببینم ;به پایش بیفتم و
ازاو طلب بخشش کنم. - اما تو که هنوز غذا نخورده?اي؟!... - غذا نمی?خواهم، اصلا گرسنه نیستم. بیا برویم، مرا به?خانه حسین
ببر. حسن، پریشان حالی او را که دید، بلند شد. غذا همچنان?دست نخورده در سفره باقی مانده بود... در راه، محمداشکهاي خود
را می?سترد و می?گفت: تا او را نبینم و از او طلب?بخشش نکنم، آرام نمی?گیرم. ... حسین بن روح نوبختی، در صدر اتاق
نشسته بود،دفتري پیش رویش گشوده بود و به حساب اموال مردم ونامه?هاي ایشان رسیدگی می?کرد. سیمایش نورانی
وچشمانش، روشن و نافذ بود و در میان جامه سفید وپاکیزه?اي که پوشیده بود، در منظر نگاه محمد ابهت?خاصی?می?یافت.
صفحه 34 از 45
محمد دوزانو پیش روي او نشست. - نامه?اي که جوابش را ساعتی پیش نوشته بودید... حسین بن روح، سر تکان داد. صورت
محمد، دوباره?خیس اشک شد: من بودم که به شما شک کردم و حال آمده?ام?تا طلب بخشش کنم... مرا ببخشید... من... حسین
به چشمان اشک آلود محمد نگاه کرد: خداوند،همه ما را ببخشد. مهربانی نگاه حسین بن روح و کلام دلنشین او،به دل?محمد بن
فضل آرامش داد.
باران احسان
دلم را منقبض ،« جبر » . ي درسی، پریشان?تر از آنند که مرا نظام شایسته?اي بخشند « جزوه?ها » سید محمد سادات اخوي این
جز تو، ? ،« دانشگاه » . را می?خواهم « تو » ، می?کشاند. سرم گیج می?رود و از زمین و زمان « دلتا » دلم را به ? ،« مثلثات » می?کند و
« نباید » ، همه چیزرا به من می?رساند و من، نمی?دانم که تو می?دانی یا نه...؟ اگر بدانی که نظم تاریخ به هم می?خورد. معشوق
استاد » . ازحال عاشق با خبر باشد، این را استاد ادبیاتمان می?گوید. ایشان، مرد بسیار محترمی است، اما فقط استاد ادبیات?ماست
گفت: «؟ کجاست » : ما، نمازش را اول وقت می?خواند، اما هزار هزار سؤال ناگفته?ام را نمی?داند. پرسیدم ? « اخلاق اسلامی
و من، نپرسیدم، ستودم. هواي این ناحیه، ? ...« البته » : گفت «؟ هست » : پرسیدم ? .« نمی?دانم » : گفت «؟ کیست » : پرسیدم ? .« نمی?دانم »
بارانی است، باران من!... کویرم و عطش، سینه?ام را داغ عشق کوبیده است. این جزوه?ها، پریشان?تر از آنند که مرا نظام
?،« پیش دانشگاهی ?» ،« دوست داشتن » من، کمترین ضریب را دارد. براي?دانشکده ? « بینش اسلامی » ... شایسته?اي بخشند
واحد... اینکه جور نمی?شود؟... باشد،چه چیز ما جور می?شود که این یکی نمی?شود؟ ? « پنج » ، لازم است. دست کم ? « معرفت »
هر وقت جور شد که ببینمت، این نیز جور خواهد شد. باور کن!... همین که دور باشی، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم
کشاندن تو؟... سرم گیج ? « زاویه فراموشی » هرگز از حالم خبر نشوي. دلت می?گیرد. این?قلمهاي شکسته چه کرده?اند، جز به
اولش را «... عاشق شده؟... درمون عاشق، زندگیه » : می?رود و خانم جان، مدام فکر می?کند که هذیان می?گویم. می?گوید
خودش یک ماه ? « نیمه?شعبان » چه می?فهمد که ? « سرداب » . درست می?گوید و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو
هر سال، در یک شب، ظهور می?کند. ماه، فقط سی روز نیست. بهار، اولین?فصلی است که ماههایش سی و ،« لیلۀ القدر » . است
دارد. تو، در ? « نقطه » یک روز می?شود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روزهفته است که تنها یک
?« خال هاشمی » همان نقطه?اي، که جمعه دارد. خوانایی آن، به همان نقطه است که گاهی?هویتش را تغییر می?دهد و می?شود
تو... خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید به دست نمی?دهد... مشکل، سواد نیست. دانشکده، یک راه عاشق شدن?را
می?گوید ;هفتاد و یک راه دیگرش، در خاطر نینوایی توست. شعبان، تولد تو را می?شناسد... و من نیز... که تو را نمی?شناسم.
من! ? « باران » . این جزوه?ها... این جزوه?ها... سرم گیج می?رود، تو می?آیی... چشمهایم بارانی?اند و دلم، خشک است
کن! برگرفته از: مجله پیداي نهان (ویژه?نامه نیمه?شعبان 1419 ق.)، ستاد بزرگداشت نیمه?شعبان مسجد آیۀ?الله انگجی ? « احسان »
تبریز.
حدیث نیاز
فاطمه رهبري شندي یا اباصالح?المهدي، ادرکنی و لا تهلکنی اي مهدي محمد، صلی?الله?علیه?وآله! هر دو یادگار رسول،
کنون چه شده?ست دیده دل را، که .« تو » و عترت باقی هم، تنها ? « تویی » صلی?الله?علیه?وآله، مگر جز تو بودند؟ قرآن ناطق
علیه?السلام! سکوت پرمعنایت، سکوت ? ،« علی عظیم » را نیز،نمی?یابد؟... اي فرزند ? « عترت باقی » را نمی?بیند و ? « قرآن ناطق »
علیه?السلام، را تفسیر می?کند و صبرت، عظمت صبر او رامتجلی می?سازد. اي تمامی عدالت، صاحب ولایت و مصدر ? ،« علی »
صفحه 35 از 45
سلام الله علیها! مگر ریسمان ،« زهرا » جهانی حکومت!... کنون این دست ما و التماس بیعت!... (عجل علی ظهورك) اي یوسف
ستم، به واسطه جهل عوام تواند که دو دست غیرت جوانمردان را به زنجیر کشد;خانه امید نبوت را به آتش کشد ;به مسمار
را نیامده، قربانی کند!؟ می?دانم که همیشه آزارت ? « ولی حق » گلگون کندو فرزند « خون خدا » قساوت، مهبط وحی ( 1) را از
علیه?السلام! تو ? ،« حسن » اي جان جانان «...! یا مهدي » : می?دهد. آخرین فریاد جگرخراش مادري در میان آتش در و دیوارکه
شجاعت را به نجابت ? ،« حسن » علیه?السلام. چه زیبا همچو ? ،« حسن » زیباترین تجلی حسنی و امین?ترین وارث بر کمال عقل
را به ? « اصغرش » آغازگر نهضت?بود... از آن روزي که امام، علیه?السلام، خون ? ،« حسین » !« خون خدا » آمیخته?اي. اي وارث
آغاز ? « حسین » ! بر زمین سرخ کربلا، غوغا می?کند. اي منتقم خون خدا « پدر » در آسمانها و خون « پسر » آسمان هدیه فرستاد،خون
کرد...، تو کی پایان خواهی بخشید؟... اي حقیقت عاشقانه?ترین سجده?ها! زیباترین جلوه?هاي هستی، لحظه?اي است که
2) ! آنان را که توفیق نظاره سجود ?) « علی » سر تعظیم فرود می?آورد. اي وارث سجده?هاي هر دو ?،« الله » در سجده ? ،« بقیۀ?الله »
علم » تو در نماز، حاصل شد ;زان پس به شرم نشستند از هرچه?سجده انسانی، که پیش از آن بر کره خاك دیده بودند... اي یگانه
آنی! اي سیره?ات همه بر مبناي حکمت! ? « شکافنده » تو وارث علوم انبیا و ? .« دروازه آنی » و? « شهر علم » تو وارث ? !« و حکمت
?« صداقت » دین آباء تو با ? !« صدق » را، بر قلب ما مستولی?ساز! اي حافظ استوار مکتب ? « حقیقت?حکمت » و? « علوم حقیقت »
عالمان » : متجلی است... رهروان مکتب خود را از شر دو طایفه گمراه، در امان دار ? « تشیع » قوام یافت و صداقت محض نیز، تنها
را به ما و همکیشانمان بیاموز تا ? « موسوي » درس حلم و کظم ? !« حلم » 3) اي عظیم تمثال ?) « بی?عمل و جاهلان مقدس مآب
خدا هم در خیل بندگانش - پس از علی بن !« رضا » بدانیم که تنها دشمنان تو شایسته?غضب?اند، و نه دوستان! اي تجلی محض
یی که هرلحظه، شقاوت دنیا را دید ;چشم حیا برهم « رضا » . دوباره?چون تو ندید ? « رضایی » موسی?الرضا، علیه?السلام - هرگز
اي متصل به .«! الهی ;رضا برضائک، صبرا علی بلائک، فاغث?یا غیاث المستغیثین » : نهاد و شاید، تنها در دل گریست، اماگفت
چشم دل را از هرچه سراب دنیاست، ناامید کن تا ببیند که سرچشمه زلال جود و سخاوت، به?دست کیست! !« جواد » دریاي جود
نیست... دست افتادگان، همه برگیر. اي فرزند ? « ضلالت » علیه?السلام! دگر دل را طاقت دیدن اینهمه ? ،« هادي » اي روح هدایت
علیه?السلام! شاید کسی همچو پدر، هرگز ترا نشناخت ;صاحب لشکري که خود آرزوي سربازي سپاه تو بردل ? ،« زکی » حسن
عج)! چه بگویم با تو، که ناگفته، همه را می?دانی ;...سوز ?)« اباصالح المهدي » داشت... سپاهش به سپاه مخلص تو، متصل باد. یا
امن یجیب المضطر اذا » : حزین دل را تنها تو دریابی! بدان که من هم به تو اقتدا می?کنم آنگاه که براي فرج خویش، می?خوانی
پی?نوشتها: 1. ساحت مقدس، سینه فاطمه زهرا، سلام?الله?علیها، که به واسطه فرو رفتن میخهاي در مجروح .« دعاه و یکشف السوء
زین العابدین، علیه?السلام. 3. امام جعفر صادق، علیه?السلام، ،« سجاد » ، شد. 2. علی بن ابی طالب، علیه?السلام، و علی بن الحسین
?.« عالمان بی عمل و جاهلان مقدس مآب » : دو طایفه کمر مرا شکستند » : فرمودند
دیدار یار غائب
در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت،علیهمالسلام، در نجف اشرف، شوق زیادي جهت دیدارجمال مولایمان بقیۀ الله الاعظم،
عجلاللهتعالیفرجه،داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده بهمسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب
الامر،علیهالسلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در اینشب رفتنم از
نجف به تاخیر افتاد و هوا ابري و بارانیبود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفتمخصوصا از زیادي قطاع الطریق و
دزدها، ناگهانصداي پایی را از پشتسر شنیدم که بیشتر موجب ترسو وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباساهل
بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: ايسید! سلام علیکم. ترس و وحشتبکلی از وجودم رفت و اطمینان وسکون
صفحه 36 از 45
نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه اینشخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آنحال من از این مطلب
غافل بودم. به هر حال سخنمیگفتیم و میرفتیم از من سؤال کرد: کجا قصد داري؟ گفتم: مسجد سهله. فرمود: به چه جهت؟
گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر،علیهالسلام. مقداري که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک
مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که،مثل آن بود که دیوار و سنگها با او آن
دعا را میخواندند;احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آنعاجزم. بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنهاي، چه
خوباستشام بخوري. پس سفرهاي را که زیر عبا داشتبیرون آورد و درآنسه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل
اینکهتازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمايزنندهاي بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا اینخیار تازه سبز را در
این فصل زمستان از کجا آورده؟طبق دستور آقا شام خوردم. سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم. داخل مسجد شدیم آقا
مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفهمیکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا
اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟ بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: اي سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال
مسجد سهله بهمسجد کوفه میروي یا در همین جا میمانی؟ گفتم: میمانم و سپس در وسط مسجد در مقام امامصادق، علیهالسلام،
نشستیم. به سید گفتم: آیا چاي یا قهوه یا دخانیات میل داريآماده کنم؟ در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضولزندگی
است و ما از این فضولات دوریم. این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشتبه نحوي کههرگاه یادم میآید ارکان وجودم میلرزد به
هر حالمجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدتمطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره میکنم؟ 1. در رابطه با
استخاره سخن به میان آمد. سید عربفرمود: اي سید با تسبیح به چه نحو استخاره میکنی؟ گفتم: سه مرتبه صلوات میفرستم و سه
استخیر الله برحمته خیرة فی عافیۀ پسقبضهاي از تسبیح را گرفته میشمارم، اگر دو تا بماند بداست و اگر یکی ماند » : مرتبهمیگویم
خوب است. فرمود: براي این استخاره، باقی ماندهاي است که بهشما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراحکم به
خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوبارهبر ترك عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف میشوداستخاره اول خوب است اما
اگر یکی آمد کشف میشودکه استخاره اول میانه است. به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جاي
دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرداین قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستمکه این آقا کیست. 2. از جمله مطالب
در این جلسه تاکید سید عرب بر تلاوتو قرائت این سورهها بعد از نمازهاي واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز
ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملک. 3. دیگر اینکه تاکید فرمودند:
بر دو رکعت نماز بینمغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سورهايخواستی میخوانی و در رکعت دوم بعد از حمد
سورهواقعه را میخوانی و فرمود: کفایت میکند این از خواندنسورهواقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت. 4. تاکید فرمود که:
اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشۀالصدر و وسوسۀ الشیطان برحمتک یا » : بعد از نمازهاي پنجگانه این دعا رابخوان
اللهم صل علی » : ارحمالراحمین . 5. و دیگر تاکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهاي یومیه خصوصا رکعت آخر
محمد و آل محمد و ترحم علیعجزنا و اغثنا بحقهم . 6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محققحلی فرمود: تمام آن
مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن. 7. تاکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برايشیعیانی که وارثی ندارند یا
دارند و لکن یاد از آنهانمیکنند. 8. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانکه علماي عرب به
همین نحو عملمیکنند و فرمود: در شرع اینچنین رسیده است. 9. تاکید بر زیارت سید الشهدا، علیهالسلام. 10 . دعا در حق من و
فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع. 11 . پرسیدم: نمیدانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا مننزد صاحب شرع مقدس رو
سفیدم؟ فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدي. گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوي الحقوقاز من راضی
هستند یا نه؟ فرمود: تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعامیکنند. استدعاي دعا کردم براي خودم که موفق باشم برايتالیف و
صفحه 37 از 45
تصنیف. دعا فرمودند. در اینجا مطلب دیگري است که مجال تفصیل و بیانآن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به
خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که در وسط راه قبل از خارجشدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود واین سید عرب
کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شایدهمان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنیخطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را
ندیدم و کسیهم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردمو غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه
اطرافمسجد گریه میکردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود. این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت
آن شب یادممیآید بهت زده میشوم.
امام زمان و سید بن طاووس
رضی الدین از علما و بزرگان جهان اسلام بوده » علی ملقب به » قسمت اول سید جعفر رفیعی سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،نامش
وچون یکی از اجداد بزرگوارش جناب محمد بن اسحاق، رحمۀ الله علیه،بسیار زیبا و نیکو صورت بوده به طاووس نامیدند و
فرزندانش به ابن طاووس معروف گردیدند. وخود او در مورد ولادتش می فرماید: ولادتم قبل از ظهر روز پنجشنبه نیمه ماه محرم
حلۀ سیفیه بوده. سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،دوران کودکی را در زادگاهش شهرحله سپري نمود و در » سال پانصد و هشتاددر
دامان پر محبت و معنویت و روحانیت پدر رشد کرد،باید دانست که براي رشد معنوي وکسب کمال، هر شخصی خودش
بایدقابلیت و آمادگی را ایجاد کند ;ولی پدر و مادر و محیط خانواده وشرایطی که انسان در آن محیطزندگی می کند نقش بسیار
و پدرم که گرایش « ( مهم وبسزایی در تربیت و رشد فرزندان دارند، خود او می فرماید: من از اوان طفولیت در دامن جدم ورام ( 1
به سوي خداوند، جل جلاله، داشتند نشو و نمانموده و تربیت یافتم در حالیکه نزدایشان عزیز بودم. او با سیزده واسطه از طرف پدر
بادومین پیشواي جهان اسلام، امام حسن مجتبی، علیه السلام، پیوندمی خورد از طرف مادر به سومین پیشواي جهان اسلام امام
ذي الحسنین نیز کرده اند وچون پدر سید بن طاووس،رحمۀ الله علیه، فرزند » حسین،علیه السلام، می رسد بدین جهت او راملقب به
جدي یادمی کند. براي » شیخ طوسی ، رحمۀ الله علیه، نیز بوده درتالیفاتش از جناب شیخ طوسی،رحمۀ الله علیه، با کلمه » دختري
شناخت و پی بردن به عظمت و شخصیت بزرگان، بعضی می گویند بایستی اصل و نسب آنان وي را مورد مطالعه و جستجو
قرارداد، شخصیتهاي بزرگ که در طول تاریخ اسلام به صحنه آمدند و تحولی عظیم در محیط اجتماع خویش به وجود آوردند و
منشا خیر و برکت درجامعه شدند ;اکثرا از چهره هایی هستند که وابسته به خاندان اصیل ومقدسی بوده اند. زیرا در تربیت انسان
بیش از هر عاملی خانواده نقش مهم و اساسی دارد و موجب سعادت و یا بدبختی شخص می شود. سید بن طاووس، رحمۀ الله
علیه،از شخصیتها و فقهاي نامداري است که پدر و اجداد او همه از فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اندو همه اهل دین و
دانش و فضیلت به شمار می رفته اند. خود سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه، در موردنسبت پاکش چنین می فرماید: خداوند متعال از
اجداد طاهرین ماحضرت محمد، صلی الله علیه وآله، وعلی، علیه السلام، و فاطمه،علیهاالسلام، و حسن، علیه السلام، وحسین، علیه
السلام، و زین العابدین،علیه السلام، گرفته تا سایر پدران ابرار ما، ما را به آبا و اجداد و مادرانی شرافت داده است که همه اهل علم
ودیانت و امانت و مورد اعتماد کامل مردم بوده اند و همه ثناخوان آنان بوده و به جلالت و بزرگواري ایشان اقرار و اعتراف داشتند
ذکر نموده ام. همانا هر صاحب حسب و نسبی آرزومند است که حسب و نسب او « الاصطفاء » و دارند که شمه اي از آن را در کتاب
ازحسب و نسب ما بوده باشد، ولکن ماهرگز حسب و نسبی بهتر از حسب ونسب پاکیزه خود سراغ نداریم که آرزو کنیم یا راضی
شویم از ایشان بوده و فرعی از فروع آنان باشیم. بدان آنچه که می گویم نه آنست که از شرافت تقوي و پرهیزکاري غفلت داشته و
در مقام خود ستایی باشم،بلکه از این باب است که سالم بودن اعقاب از طعن، و منزه بودن انساب ازلئامت و پستی، خود از
بزرگترین نعمتهاي خداوند است که ما را به اقرارو اعتراف به قدر و منزلت آن امرنموده، و در قرآن شریف به حدیث کردن و اظهار
صفحه 38 از 45
آن ترغیب و تحریص فرموده است آنجا که می فرماید: و امابنعمۀ ربک فحدث. ( 2) شهر حلۀ یکی از شهرهاي بزرگ جهان تشیع
می باشد و زمانی ازمهمترین حوزه ها و مراکز علمی وفقهی و ادبی جهان تشیع به شمارمی رفت که از آن علماءو فقهاي بزرگواري
به صحنه آمدند که نقش مهمی در گسترش و رشد علم و فقه واصول داشتند و تحول بزرگی درعلوم اسلامی ایجاد کردند همچنین
عامل مهمی در تبلیغ و گسترش مکتب اهل بیت بودند که از جمله آنان سیدبن طاووس، رحمۀ الله علیه، بوده است. در این قسمت
روایتی از حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، را نقل می کنیم که آن حضرت خبر از ظهورچنین علما و بزرگانی را داده اند.
اصبغ بن نباته نقل می کند که: حضرت امیرالمؤمنین،علیه السلام، در مسیر حرکت از کوفه به طرف صفین بر تپه » ابوحمزه ثمالی از »
هاي بابل رسیدند، بر روي تلی ایستادند و به بیشه و نیزاري که بین بابل و همان تل بود، اشاره کردند و فرمودند: شهري است و
شگفت شهري است! اصبغ بن نباته از یاران نزدیک آن حضرت بوده عرض می کند: یاامیرالمؤمنین! می بینم از وجود شهري در
اینجا سخن می گویید، آیا در اینجاشهري بوده که اکنون آثار آن از بین رفته است؟ فرمودند: نه! ولی در اینجا شهري به وجود می
حلۀ سیفیه گویند و مردي از تیره بنی اسد آن رابنا خواهد کرد و از این شهر مردان پاك سرشت و مطهر پدید می » آید که آن را
حلۀ » مستجاب الدعوة می شوند. ( 3) لذا سید بن طاووس،رحمۀ الله علیه، زادگاهش در شهر » مقرب و » آیند که درپیشگاه خداوند
سیفیه را می ستوده و درموردش می فرماید: از نعمتهاي الهی بر من این است که از شهري هستم که محل و منشا فرقه ناجیه بوده و
هست و نزدیک به مشاهده مشرفه واقع است که از طرفی به نجف اشرف و از جانبی به کربلاي معلا و از سمتی به کاظمین و
سامرا،علی مشرفهاالسلام، نزدیک و قرب دارد. سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،در سال 645 ق. به سوي نجف اشرف هجرت نمود و
در سال 649 ق. به کربلاي معلا منتقل شد و سپس عزم نمود که در سال 652 ق. به شهرسامرا برود که در راه به بغداد رفت ودر آن
بغداد را به تصرف خوداو با سیزده واسطه از طرف پدر با دومین پیشواي جهان اسلام، امام حسن « مستقر گردید. تا اینکه هولاکو
مجتبی،علیه السلام، پیوند می خورداز طرف مادر به سومین پیشواي جهان اسلام امام حسین، علیه السلام، می رسدبدین جهت او را
ملقب به ذي الحسنین نیز کرده اند. سید بن طاووس،رحمۀ الله علیه، از شخصیتهاو فقهاي نامداري است که پدرو اجداد او همه از
فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اند و همه اهل دین ودانش و فضیلت به شمارمی رفته اند. سید بن طاووس،رحمۀ الله
علیه، در اثرتحصیل مقامات علمی ومعنوي شهرت بسزایی پیداکرده بود بدین هت خلیفه براین بود که از وجه و موقعیت سید بن
طاووس،رحمۀ الله علیه، براي تحکیم حکومت خویش استفاده کند. درآورد و درسال 656 ق. هلاکو سیدبن طاووس، رحمۀ الله علیه،
را احظارنموده و به او امان نامه می دهد، سیداز فرصت استفاده کرده و به زادگاهش شهر حله بازگشت. سید بن طاووس، رحمۀ الله
علیه،در اثر تحصیل مقامات علمی ومعنوي شهرت بسزایی پیدا کرده بودبدین هت خلیفه بر این بود که از وجه و موقعیت سید بن
شیخ » مستنصربالله از سید درخواست کرد که که مقام » طاووس،رحمۀ الله علیه، براي تحکیم حکومت خویش استفاده کند، لذا
الاسلامی را بر عهده بگیرد. سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،که از نقشه ها و هدفهاي خلیفه آگاه بود با تضرع و زاري در پیشگاه
پروردگار و استمداد جستن از امام زمان، ارواحنا فداه، توانست خود رااز این دام برهاند گرچه سرپیچی ازامر خلیفه براي او بسیار
گران تمام شد ولی در مقابل تهدیدهاي مستنصربالله ایستادگی نمود و خداوند او رایاري کرد و خلیفه پیشنهاد دیگري به او کرد و
نقابت یعنی رسیدگی به امور سادات در آن زمان را به او پیشنهاد کرد، تا به این طریق با دستگاه حکومتی » آن این بود که مقام
وقت مرتبطشود. سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،این پیشنهاد خلیفه را نیز نپذیرفت وهرچه اصرار کرد، سید پافشاري نمود. وزیر
خلیفه به سید بن طاووس،رحمۀ الله علیه، گفت: این مقام ومنصب را قبول کن و به آنچه خداوندراضی است و می پسندد عمل کن.
سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،فرمود: تو چرا در پست وزارتی که داري به آنچه پروردگارت را خشنودمی سازد عمل نمی کنی؟!
اگر در این دستگاه چنین شیوه اي ممکن بود، توبه آن عمل می کردي! مستنصر بالله گفت: تو با ما همکاري نمی کنی در حالی که
سیدرضی در حکومت وارد شدند ومنصب و مقام پذیرفتند، آیا تو آنها راستمگر می دانی یا معذور می » سید مرتضی علم الهدي و »
صفحه 39 از 45
شماري؟حتما و بدون تردید آنها را معذورمی دانی، پس تو هم مانند آنان معذورخواهی بود، داخل کار شو و مقام بپذیر. سید بن
طاووس، رحمۀ الله علیه،گفت: آنان در روزگار آل بویه زندگی می کردند که ملوکی شیعی بودند و دربرابر خلفایی که مخالف
اعتقادشان بودند قرار داشتند. به این جهت ورودآنها در حکومت با خشنودي و رضاي پروردگارشان همراه بود. با این بحث و
مناظره از دام خلیفه خود را نجات داد. در زمانی که مغولان دست به شورش زدند خلیفه از اوضاع بسیارنگران شده بود و تصمیم
گرفت ازوجود سید بن طاووس،رحمۀ الله علیه، استفاده کند و به عنوان سفیر او را نزد مغولها بفرستدو هنگامی که درخواست خلیفه
را به سید رسانیدند، باز پاسخ منفی داد وفرمود: سفیري خلیفه براي من نتیجه اي جز ندامت و پشیمانی نخواهد داشت،اگر در این
ماموریت موفق شوم پشیمان خواهم شد و اگر پیروزنگردم باز پشیمان می شوم. فرستاده خلیفه با تعجب پرسید: چگونه چنین خواهد
بود؟! سیدبن طاووس، رحمۀ الله علیه،فرمود: اگر توفیق رفیق را هم باشد وتلاشهایم به ثمر بنشیند، خلیفه دست از من نخواهد کشید
و تا آخر عمر مرابراي سفارت خود انتخاب می کند،بدین ترتیب از عبادت و بندگی پروردگارم باز خواهم ماند و اگرکامیاب و
موفق نشوم، حرمتم از میان می رود و راه آزار و اذیت به رویم گشوده خواهد شد تا جایی که مرا بی حرمت نموده و به رنجش
خاطرم برمی آید و از پرداختن به دنیا و آخرتم باز می دارد. تازه اگر تن به این سفارت بدهم ممکن است پس از رفتنم دشمنان
وبدخواهانم چنان شایع کنند که سیدبن طاووس، رفته تا با پادشاه مغول بسازد و به یاري وي دودمان خلیفه سنی مذهب را از بین
ببرد، در نتیجه شما نیز باور کرده و کمر به نابودي من می بندید و مسمومم می سازید. بعضی که در آن مجلس حاضربودند گفتند:
چاره چیست؟ فرمان خلیفه است! سید بن طاووس، رحمۀ الله علیه،براي فرار و آخرین جواب فرمود: استخاره می کنم و من هرگز
برخلاف استخاره عمل نمی کنم. آنگاه با همه وجود به قرآن کریم روي آورد و آن را گشود آیه اي که برذم این سفر دلالت می
کرد برآمد و آن را براي حضار خواند و خود راخلاص نمود. در جاي دیگر خطاب به فرزندش می فرماید: روزي یکی از علما به
من گفت:همانا ائمه، علیهم السلام، در مجالس خلفا و سلاطین حاضر می شدند و باآنان خلط و آمیزش داشتند. در جوابش گفتم:
ائمه، علیهم السلام، در مجالس آنان حاضرمی شدند در حالیکه در دل از ایشان اعراض کرده بودند و در باطن به طوري که خدا
خواسته بود بر آنان غضبناك بودند، اما تو آیا خود راچنین می دانی؟! خصوصا در حالی که حوایج تو رابرآورند و تو را نزد خود
گفت و به تفاوت حال اعتراف نمود و تصدیق کرد که حضورو دخول « لا » مقرب دارند وبه تو نیکی و احسان نمایند؟ در جوابم
ضعفا بر آنان مثل ورود وحضور اهل کمال نیست. و در جواب دعوت بعضی ازملوك نوشتم: آیا این کاخی که در آن سکونت
داري، دیوار یا آجر، یا زمین، یا فرش ویا چیز دیگري که در آن وجود دارد،براي خدا و در راه رضاي خدا به کاربرده شده؟! اگر
چنین است من حاضرشده و بر آن می نشینم و به آن نظرمی کنم و دیدن آن بر من آسان خواهدبود. و نیز فرمود: اي فرزندم محمد!
از جمله چیزهایی که من در اثر معاشرت بامردم به آن مبتلا شدم این بود که پادشاهان و ملوك مرا شناخته و با من اظهار دوستی و
محبت نمودند تاجایی که نزدیک بود سعادت دنیا وآخرت من تباه گردد، و میان من و مالک حقیقی و صاحب نعمتهاي باطنی
وظاهریم حایل و مانع شده و جدایی اندازند به طوري که اي فرزندم مرانمی دیدي مگر اینکه به سبب جاه ومقام این دار غرور،
لباس ننگ و عار برتن کرده بودم و دلیل و راهنماي خود وتو به سوي هلاکت و عذاب جهنم می شدم. ومرا از این خطرها نجات
ورام و پدرم، قدسهما، که از طفولیت مراقب و » نداد مگرفضل و کرم خداوند، جل جلاله، و دیگرتربیت و تادیب و نصایح جدم
برگرفته از کتاب: امام زمان و سیدبن طاووس. 1. عالم بزرگوار .× : مواظب من بودند. ( 4) ماهنامه موعود شماره 12 پی نوشتها
مجموعه ورام نیز هست و » جناب ورام بن ابی فراس،رحمۀ الله علیه، از بزرگان و علما جهان تشیع می باشد وصاحب کتاب معروف
رحمۀ الله علیه، می باشد و خودسیدبن طاووس، رحمۀ الله علیه، در شان او چنین می فرماید: پدر بزرگم ،« مالک اشتر » ازنوادگان
،( 2. سوره ضحی( 93 .( ورام بن ابی فراس ،رحمۀ الله علیه، از کسانی بود که به افعالش اقتدا می شد(روضات الجنات، ج 4، ص 337
4. سیدبن طاووس، علی، کشف المحجۀ لثمرة المهجۀ،ترجمه، ص . 3. روضات الجنات، ج 2، ص 270 . آیه 11
صفحه 40 از 45
میعادگاه منتظران
بیش از هزار سال است که مسجدمقدس جمکران میعادگاه منتظران وسجده گاه مشتاقان کوي مهدي، علیه السلام، است. و هر شب
چهارشنبه هزاران عاشق دلسوخته ازگوشه و کنار ایران اسلامی و دیگرکشورها به این مسجد رو می آورند تاشاید نشانی از آن یار
غایب از نظربیایند. به منظور فراهم آوردن امکان ارتباط گسترده تر خوانندگان موعودبا مسجد شریف جمکران بر آن شدیم که در
هر شماره صفحاتی را به این مسجد اختصاص دهیم. مطالبی که در این صفحات درج می شود همگی توسط معاونت فرهنگی
از تهران: آیا « علیرضا سالار » مسجد مقدس جمکران تهیه وتدوین شده و در اختیار علاقه مندان موعود قرار گرفته است. برادر
درست است که می گویند امام زمان، علیه السلام، در بین مردم هستند و زندگی می کنند؟ 1. امام زمان، علیه السلام، از آن روکه
پیشوا و مقتداي انسانهاست، و از آن جهت که حجت خدا بر بندگان است و به عنوان نمونه عملی و الگوي عینی اسلام و احکام
متعالی قرآن براي همه مسلمانان معرفی شده است، بایدخصوصیات و نیازهاي سایر انسانهارا داشته باشد، تا عذري براي مردم باقی
نماند. نگویند او چون غرایز وامیال بشري در وجودش نبود ونیازهایی مانند ما نداشت، قادر بودزندگانی خود را بر طبق خواسته خدا
ومطابق با احکام اسلام قرار دهد. پس می توان گفت: امام زمان،علیه السلام، نیز همچون سایر انسانهاغرایز و نیازهاي بشري دارد،
همانندآنها نیازمند زندگی اجتماعی است و دربین مردم زندگی می کند، همچون آنان غذا می خورد و همانند آنان در بازاررفت و
و ما ارسلنا من » . آمد دارد. و این ویژگی نه فقطبراي امام، علیه السلام، بلکه براي همه پیامبران، علیهم السلام، نیز ابت بوده است
پیش از تو نیز هیچ پیامبري رانفرستادیم مگر اینکه آنان نیز » (1) «. قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فی الاسواق
2. این که در روایات آمده است که مردم امام زمان، علیه السلام، رامی بینند ولی نمی «. غذامی خوردند و در بازارها راه می رفتند
شناسند، می توانددلیل دیگري باشد بر اینکه او در میان مردم زندگی می کند و با آنان معاشرت دارد، اما به خاطر حکمتهاي
(2) «. یجعل الله بینه و بین الخلق ججابا یرونه و لا یعرفونه » . خاصی که غیبت او را اقتضا می کند، مردم ازشناختن او محروم هستند
امام صادق، علیه السلام. 3. در روایات متعدد آمده است که حضرت مهدي، علیه السلام، هر سال درمراسم عبادي حج حاضر می
3) امام ) «. یفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم و لا یرونه » . شود وهمراه با مردم، مناسک و اعمال حج راانجام می دهد
صادق،علیه السلام. عثمان بن سعید عمري - اولین نایب خاص امام زمان، علیه السلام - گویا درصدد اثبات همین حضور مستمر آن
والله ان صاحب الامر لیحضرالموسم کل سنۀ، فیري الناس ویعرفهم » : بزرگوار در بین مردم است که سوگندیاد می کند و می فرماید
به خدا سوگند، حضرت صاحب الامر، علیه السلام، هر سال در موسم حج حاضر می شود، مردم را می » (4) «. و یرونه و لا یعرفونه
4. در جریان یکی از تشرفات به محضر امام زمان، علیه السلام، که براي «. بیند ومی شناسد اما مردم او را می بینند ونمی شناسند
حسن بن وخباءالنصیبی حاصل شده است، اومی گوید: پس از طواف، زیر ناودان کعبه به سجده رفته بودم و به » شخصی به نام
تضرع و زاري ازخدا طلب حاجت می کردم که کسی مراتکانی داد و گفت: برخیز اي حسن بن وخباء! برخاستم و به دنبال او رفتم
تابه خانه حضرت خدیجه، علیها السلام،رسیدم. در آنجا صداي مولایم امام زمان، علیه السلام، را شنیدم که فرمود:بالا بیا، اي حسن!
اي حسن! آیا کمان کردي که ازدیدگان ما پنهان می مانی؟ به خداسوگند، در » : از پلکانی که بود بالا رفتم و دم درایستادم. فرمود
یا حسن اتراك خفیت علی و الله مامن وقت فی حجک » «. هیچ یک از اوقات حج از توجدا نبودم، من در همه لحظات حج با توبودم
جنۀ الماوي جریان یکی ازتشرفات را از زبان مولی علی رشتی نقل » 5. مرحوم میرزا حسین نوري درکتاب (5) «. الا و انا معک فیه
کرده است که طی آن جوانی به نام یاقوت از اهالی حله پس از گم شدن وسرگردانی فراوان در صحراها به امام زمان، علیه السلام،
توسل می یابد وزمانی که به دست آن حضرت به قریه اي راهنمایی می شود، می پرسد:آقاي من! آیا شما با من به این روستانمی
نه، زیرا هزاران نفر در گوشه و کنار بلاد مختلف مرا می خوانند، می خواهم به » : آیید؟ امام زمان، علیه السلام، پاسخ می دهند
صفحه 41 از 45
. فریادشان برسم ( 6) این همراهیها و فریاد رسیها نشانه خوبی بر همزیستی امام زمان،علیه السلام، با مردم می تواند به شمارآید. 6
صاحب هذا الامر یترد » : صریح ترین پاسخ مثبت به چنین سؤالی در فرمایش امام صادق،علیه السلام، روایت شده است که فرمود
صاحب این امر - امام زمان،علیه السلام - در بین مردم رفت و آمدمی » (7) «. بینهم، ویمشی فی اسواقهم و یطا قرشهم و لایعرفونه
امام صادق، علیه السلام، این بیان «. کند، در بازارهاي آنان راه می رود وبر فرشهاي آنان قدم می گذارد ولی مردم او را نمی شناسند
را در مقایسه بین امام زمان،علیه السلام، و حضرت یوسف،علیه السلام، آورده که برادرانش با اوسخن می گفتند ;تجارت کردند و
او راداشتند و با این که برادران وي در برابراو... اما تا زمانی که خود را معرفی نکرد، آنان نیز نتوانستند او رابشناسند. بنابراین چگونه
می شودمنکر شد که خداي تعالی، آخرین حجت خویش - امام زمان، علیه السلام - را نیزهمچون حضرت یوسف، علیه السلام،در
عزلت امام زمان، علیه » 7. این که در برخی روایات، سخن از ( میان مردم به طور ناشناخته باقی بدارد تا زمان ظهور فرا برسد. ( 8
السلام به میان آمده، با آنچه که طی بندهاي گذشته ذکر شد، منافاتی ندارد زیرا درهیچ یک از این نمونه روایات، به استمرار این
عزلت و گوشه نشینی ودوري از مردم اشاره نشده است. صریح ترین روایتی که بیانگر چنین دیدگاهی است، روایتی است از امام
لابد لصاحب هذا الامر من غیبۀ، ولا بد له فی غیبته من عزلۀ، و نعم المنزل طیبۀ و ما بثلاثین من » : صادق، علیه السلام، که فرمود
9) صاحب این امر - حضرت مهدي،علیه السلام - را ناگزیر غیبتی خواهدبود و در غیبتش بناچار عزلتی خواهدداشت و ) «. وحشۀ
بهترین منزل، مدینه طیبه است و با حضور سی نفر دیگر وحشتی نخواهد بود. اولا: عزلتی که در عزلتگاهی همچون مدینه منوره
صورت گیرد، باعزلت اصطلاحی تفاوت دارد. ثانیا: او در همین عزلت هم سی نفربه همراه دارد، سی نفري که ازبرگزیدگان همین
عزلۀ با موقتی بودن و مقطعی و گاه گاه انجام یافتن آن سازگارتر است. 8. این که بدانیم امام » مردم هستند. ثالثا: نکره بودن
زمان،علیه السلام، حتی در زمان غیبت نیز باما زندگی می کند اثرات اجتماعی وتربیتی فراوان دارد: احساس انس ما را با امام،علیه
السلام، بیشتر می سازد. برکات وجود او، زندگی و جامعه مارا شامل می شود. باور ما نسبت به اجابت او درفریادخواهیها و استغاثه
ها و توسلهاي ما بیشتر می کند. جستجو را براي عاشقان دیدار،آسان تر می کند. حس احترام به دیگران و پرهیز ازاهانت و تند
. خویی نسبت به مردم ناشناس را در وجود ما تقویت می نماید. و بسیاري اثرهاي دیگر... والسلام پی نوشتها: 1. سوره فرقان، آیه 20
5. مدرك پیشین، . 4. مدرك پیشین، همان صفحه، حدیث 8 . 3. مدرك پیشین، ص 440 . 2. کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 351
8. همان مدرك، همان حدیث شریف. 9. بحار . 7. بحار الانوار، ج 52 ، ص 154 . 6. جنۀ الماوي، ص 292 ، حکایت 47 . ص 444
. الانوار، ج 52 ، ص 157
معرفی کتاب
آفتاب در حجاب نویسنده: سید مهدي شجاعی ناشر: کانون پرورشی فکري?کودکان و نوجوانان تاریخ انتشار: 1377 (چاپ اول)
تعداد صفحات: 238 در این کتاب نقش حضرت زینب?کبري، سلام?الله?علیها، در واقعه کربلاو مصیبتهایی که این بانوي
بزرگواردر این واقعه شاهد و ناظر آن بوده?اندبا بیانی شیوا و گیرا به تصویر کشیده?شده است. این کتاب براي گروه سنی د و
ه(دوره راهنمایی و دبیرستان) نگاشته?شده و به قیمت 4700 ریال به فروش?می?رسد. دعاي ندبه روزنه?اي به آفتاب مقدمه و
ترجمه: دکتر سید حسن?افتخار زاده سبزواري ناشر: مؤسسه نبا تاریخ انتشار: 1377 (چاپ اول) تعداد صفحات: 54 صفحه در این
کتاب پس از مقدمه?اي?نسبتا مفصل در توصیف و معرفی?دعاي شریف ندبه، متن این دعا به?همراه ترجمه?اي شیوا عرضه
گردیده?است. قیمت این کتاب 1500 ریال است. فرهنگ موعود (عج) (اعلام) نویسنده: حسین کریمشاهی?بیدگلی ناشر:
انتشارات ناصر تاریخ انتشار: 1377 (چاپ اول) تعداد صفحات: 278 صفحه در این کتاب به ترتیب حروف الفباواژه?ها و
اصطلاحاتی که به نحوي به?حضرت حجت، سلام?الله?علیه، ارتباطدارد، به اختصار شرح داده شده?است. قیمت این کتاب 8500
صفحه 42 از 45
ریال است. مهدي (ع) آخرین سفیر انقلاب (دوجلد در یک مجلد) ذبیح الله محسنی کبیر ناشر: انتشارات دانشوران تاریخ انتشار:
356 در این کتاب مطالب متنوعی درموضوع مهدویت?به رشته تحریردرآمده است. مهدي در میان + 1376 تعداد صفحات: 314
ادیان وملل، سیماي مهدي در اخبار واحادیث، ضرورت وجود امام، فلسفه?غیبت، فایده امام غایب، حکومت واحدجهانی و... از
جمله موضوعاتی است?که در این کتاب به تفصیل در موردآنها سخن گفته شده است. این کتاب به قیمت 18000 ریال به?فروش
می?رسد. به دنبال آفتاب نویسنده: سید جمال الدین حجازي بازنویسی: مهدي رحیمی ناشر: مؤسسه نبا تاریخ انتشار: 1377 (چاپ
اول) تعداد صفحات: 40 صفحه در این کتاب با بیانی داستانی و روان?چگونگی آمدن ملیکه (نرگس) مادرگرامی امام عصر،
« د» علیه?السلام، ازروم به سامرا و ازدواج ایشان باحضرت امام عسکري، علیه?السلام،را شرح داده است. این کتاب براي گروه سنی
دوره?راهنمایی تهیه شده با قیمت 1000 ریال عرضه شده است.
درباره مرکز